درباره وبلاگ


دوستان این وبلاگ ، عاشقانه است! عاشقا بیایید! از عاشقای دل شکسته تا عاشقا و هوادارای فوتبال !!!
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 55
تعداد نظرات : 14
تعداد آنلاین : 1


هم قفس




در این ظلمت ، در این تاریکی و وحشت

 تو را می خواهد این دل از من بیمار

بگو با من کجایی مهربان من؟

دلم تنگ است

کجایی یار شب های غم و اندوه؟

کجایی دست هایت گونه های خیس من را مرحمی باشد

کجایی مهربان من؟

دلم تنگ است

میان ما هزاران کوه و دریا

هزاران راه و بیراهه

دریغ اما ز یک زورق

ولو بشکسته...  پوسیده

زنم بر پیکر دریای خشم آلود

دریغ از پای سرسختی که یارایم شود حتی!

دلم تنگ است... کجایی مهربان من؟

 




چهار شنبه 24 خرداد 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : فرشته

ناگهان تمام میشود

تمام آرزوهای دور و دراز من

ناگهان بریده می شود

بال پرنده ی افکار بی پروای من

سر فرو می برم در سیاهی

آنگاه کابوسها جای رویاهایم را می گیرند

خورشید جای خود را به سیاهی شب ها می سپارد

بی ستاره می شوم

بی امید می شوم

یک آرزو برایم می ماند ...

مرگ.



چهار شنبه 24 خرداد 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : فرشته

 

دلم دوباره هواي ديدنت دارد

تو نيستي و من دوباره بيمارم

به ياد نگاه آن دم تو ، هنوز بيدارم

ببين كه نيمه شب است و در خوابي

ببين كه درد تو بي رحمانه مي دهد آزارم

سكوت تو ديوانه ام مي كند ، بگو سخني

تو اي يگانه ي من ، يگانه درد مني

 

 

 

 




یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : فرشته

 

اتاق تاريكم ، فرصتي براي لبخند ندارد!

چراغم نه شيشه دارد ، نه نفت

حرف هايم را در سكوتم خلاصه ميكنم...

پنجره ي اتاقم رو به قفسي سنگي باز مي شود

بسته نگاهش مي دارم.

 

 




یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : فرشته

دنياي غريبي است

بيا از اين همه ابهام بگذريم

من از اين سايه هاي زخمي و بيمار مي ترسم

رهايم كن تو از اين پيله ي تاريك

تمام استخوان هايم ، انگار در پيكار با اين لحظه هاي شوم ، بشكسته

رهايم كن تو از اين درد جان فرسا

من اينجا ، خسته و بيهوده مي گريم

تو گويي در ميان هر دمم دردي است خون خوار و عذاب افزاي

رهايم كن از اين زندان بي روزن

من در اين پيكار مغلوبم ، اگر با هرم احساست زمستان را نخشكاني

رهايم كن تو از سرما رهايم كن تو از بيهودگي هايم

رهايي ده مرا از اين غل و زنجير

بيا و بالهاي زخمي ام را مرهمي بگذار

بيا كوچم بده از اين شب تاريك

بيا هجرت كنيم تا پشت مرز نور

تا پس خورشيد...

تا آن سوي درياها...


 



یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : فرشته

تو كجايي؟

غمم افزون شده امشب

نفسم حجم ندارد

قلبم بي تپش است

ذهنم از فكر تهي و خيالم نا خوش

چهره ام بي رنگ است

دلم اينجا تنگ است

در گلو حنجره ام گم شده است

پنجره باز است... صدا مي شنوم

بي تابم

سايش ناخن به دندان

چه بي اندازه تاريك است اين زندان؟

فرياد در استخوان هايم ترك مي خورد انگار

تو كجايي؟

بي تابم... آتشي تاريكم

مرگ من نزديك است...

من امشب مي ميرم...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 



یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : فرشته

 

تو را از تبسم مي چينم
تو را از پشت آينه صدا مي كنم...
در تو مكث مي كنم
در تو سايه مي شوم آفتاب مي شوم
كوه ميشوم دريا ، ساحل ، مرواريد مي شوم
سكوت ميكني ، تمام مي شوم
تو حرف مي زني ، بهار مي شوم
براي ديدنت بي شكيب مي شوم
شروع من شدي
تو كه گويي عمري به انتظار رسيدنت چشم به راه بوده ام
تو ناگهان رسيدي از پس خيال گنگ من
تو آفتاب شدي ، به سايه ي شب گرفته ام تابيدي
تو ماه گشتي و به عمق ظلمت شبم روشني بخشيدي
دوست دارمت تو اي شروع زندگي
تو اي وراي فهم من...


پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : فرشته

 

 

 

 

در انتظار رسیدنت سپیده می شوم ، طلوع می کنم

 

در اضطراب شاید هیچ گاه ندیدنت ، سایه می شوم ، غروب می کنم

 

تو از پس کدام طلوع یا غروب سر بر می آوری؟

 

تو تا کدام دیرگاه مرا پشت پنجره ، ایستاده نگه می داری؟

 

چشمانم از این همه ندیدنت ، بی فروغ گشته اند

 

عشقی که سایه خورده پشت فاصله

 

کشنده می شود

 

چه می شود در ناگهان حضور خود دوباره روشنم کنی؟

 



چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : فرشته

صفحه قبل 1 صفحه بعد